عقاید یک دلقک
چند روز پیش برای دومین بار کتاب "عقاید یک دلقک" و تموم کردم؛
تا حالا کتاب دیگهای از هاینریش بل نخوندم ولی همین یه کتاب تمام تواناییهای این نویسنده رو نشون میده.
بیشتر از خود کتاب و داستانش از شخصیت هانس شنیر خوشم اومد!
اصولا من از بچگی از دلقکها خوشم میومد، ولی هانس شنیر با همه افراد و دلقکها متفاوتِ.
یه جورایی وقتی این کتاب و میخوندم؛ تمام افکار و عقاید و زندگی خودم و توی هانس میدیدم...
البته میدونم قلم من توانایی نوشتن درباره این کتاب بزرگ و نداره ولی دوست داشتم چند خطی دربارش بنویسم.
در ادامه بخشهایی از کتاب که به نظر جالبتر و زیباتر بود و قرار میدم:
وقتی مست به روی صحنه میروم، به هنگام انجام حرکاتی که نیازمند دقت و ظرافت هستند دچار اشتباه شده و مرتکب بدترین خطایی میشوم که ممکن است یک دلقک دچار آن شود: به آنچه خودم روی صحنه انجام میدهم میخندم، چیزی که برای یک دلقک به راستی خفت و اهانت محصوب میشود.
یک عضو ککمکی و کوچولوی سازمان به نام جورج، به اشتباه با کشیدن ضامن نارنجکی، خودش و مجسمه را به هوا فرستاد. تفسیر و تحلیل هربرت کالیک در این مورد خیلی مختصر و مفید بود: "خوشبختانه جورج یک بچه یتیتم بود."
آنچه یک دلقک به آن نیاز دارد آرامش است، آرامشی که دیگران آن را فراقت از کار مینامند. اما این مردم نمیتوانند درک کنند که معنای اوقات فراغت و تعطیلی برای یک دلقک در واقع فراموش کردن کار است، اما آنها این مسئله را نمیفهمند، چون طبیعی است که آنها اوقات فراغت و بیکاری خود را با دیدن برنامهی یک هنرمند پر میکنند.
امروزه شکلهای عجیب و غریب و ناشناختهای از فحشا وجود دارد که در قیاس با آن، فحشای واقعی، حرفهای شرافتمندانه و درست به حساب میآید: چون در فاحشه خانه حداقل در مقابل پول چیزی هم عرضه میگردد.
... گفت: "الو، الو"، و من گفتم: "شما آلمانی هستید؟ من اصولا فقط با آلمانیها حرف میزنم."
گفت: "اصل خوب و درستی است، چه مشکلی دارید؟"
گفتم: "من نگران حزب دمکرات مسیحی هستم، شما هم که مطمئنا حزب دمکرات مسیحی را انتخاب میکنید؟"
او با دلخوری گفت: "اما این که بدیهی است"، و من گفتم: "حالا خیالم راحت شد"، و گوشی را گذاشتم.
یک واژهی بسیار زیبا وجود دارد: هیچ؛ به هیچ فکر کن...
نه به صدر اعظم و نه به کاتولیکها، بلکه تنها به دلقکی فکر کن که در وان حمام اشک میریزد و قطرات قهوه بر روی دمپاییهایش میچکد...
چند ماه پیش وقتی گیتاری به منظور تصنیف و تنظیم سرودهایی که میخواشتم بخوانم، خریدم، ماری وحشت زده این اقدام مرا "کسر شان" دانست و من به او گفتم پایینتر از سطح جویبار فقط فاضلاب قرار دارد. اما ماری متوجه مقصود من از این قیاس نشد و من هم از تشریح و توضیح چنین تصویرهایی نفرت دارم. مردم یا متوجه منظور من میشوند یا نمیشوند. من یک مفسر نیستم.
گمان نمیکنم هیچ انسانی در دنیا قادر به درک یک دلقک باشد
حتی یک دلقک هم نمیتواند دلقک دیگری را خوب بشناسد..
نظرات
ارسال یک نظر