پست‌ها

نمایش پست‌ها از ژوئیه, ۲۰۱۲

عقاید یک دلقک

تصویر
چند روز پیش برای دومین بار کتاب "عقاید یک دلقک" و تموم کردم؛‌ تا حالا کتاب دیگه‌ای از هاینریش بل نخوندم ولی همین یه کتاب تمام توانایی‌های این نویسنده رو نشون میده. بیشتر از خود کتاب و داستانش از شخصیت هانس شنیر خوشم اومد! اصولا من از بچگی از دلقک‌ها خوشم میومد، ولی هانس شنیر با همه افراد و دلقک‌ها متفاوتِ. یه جورایی وقتی این کتاب و میخوندم؛ تمام افکار و عقاید و زندگی خودم و توی هانس میدیدم... البته میدونم قلم من توانایی نوشتن درباره این کتاب بزرگ و نداره ولی دوست داشتم چند خطی دربارش بنویسم. در ادامه بخش‌هایی از کتاب که به نظر جالب‌تر و زیباتر بود و قرار میدم: وقتی مست به روی صحنه می‌روم، به هنگام انجام حرکاتی که نیازمند دقت و ظرافت هستند دچار اشتباه شده و مرتکب بدترین خطایی می‌شوم که ممکن است یک دلقک دچار آن شود: به آنچه خودم روی صحنه انجام می‌دهم می‌خندم، چیزی که برای یک دلقک به راستی خفت و اهانت محصوب می‌شود. یک عضو کک‌مکی و کوچولوی سازمان به نام جورج، به اشتباه با کشیدن ضامن نارنجکی، خودش و مجسمه را به هوا فرستاد. تفسیر و تحلیل هربرت کالیک در این مورد

تو حلقم

تصویر
اون مود خوب و بوی عود و دود و دی وی دی وودی آلنت تو حلقم  اون موزیک ملو و لب جلو پوست هولو سینه ی سیلیکونیت تو حلقم این شب و شام و ربدشامبر  وشعر شاملو شراب و جامت تو حقلم اون سوشی و گوشی و موشی عروسکت و ماشینی که توشی تو حلقم اون سی دی بتهوون و نقاشیت با پهنو / اون رقص مدرن و راه رفتن مث یه فشنو  اون لهجه ی خارجی و کتابای نخونده / اون ددی و مامی گفتنت تو حلقم... اون سفر خارجه رفتنت تو حلقم...  اون پایین شهرو ندیدنت تو حلقم... اون رو همه چی چشم بستنت تو حلقم...  از رفاقتت با همه ی آدم معروفا و / از عکسات تو دبی، مالزی با ککتل و مایو از بطری بازی روشنفکری و سوییچ پارتی / از شعر سپید ناشی از اسید و ال اس تی از چندشت از آغاسی و جواد یساری / از حس گرفتن سگیت با صدای پاواروتی از پیانوی خاک خوردت توی خونه / از گیتار آویزون توی آشپزخونه از کلاس مدیتیشن و لاس خشکه تو یوگا / از انزجارت از شاهین و شعر بگا مگا از دهن کجیت به گیلک و ترک و کردستانی / تو یکی ایرانی هستی بقیه شهرستانی تو بیف استروگانف می خوری من کله پاچه / لب گر

خواب یا رویا

تصویر
وقتی به هوش اومدم دیدم کنار رودخونه هستم؛  اصلا یادم نبود چطوری اومدم اونجا یا اونجا چیکار میکردم، حتی نمیدونستم اونجا کجا هست! فقط یادم میومد که قبل از بیهوش شدنم توی خونه بودم، حتما بقیه نگرانم شدن، شاید هم نشدن! مسلما وقتی کسی و نداشته باشی هیچکس هم نگرانت نمیشه. وقتی اون غروب زیبا رو دیدم دیگه برام مهم نبود اونجا چیکار میکنم یا اصلا چطوری اومدم اونجا، همینطور ایستاده بودم و به پل روبرو و اون غروب زیبا زل زده بودم. مکان خیلی عجیبی بود، اصلا نمیدونستم باید کجا برم، هیچکس بجز من اونجا نبود انگار که وسط بیابون رها شده بودم! [در این لحظه نگارنده هنگ میکنه و نمیدونه چی بنویسه در نتیجه آب میبندیم توش بره!] وقتی که حواسم و بیشتر جمع کردم فهمیدم یه صداهای عجیبی از پشت سرم میاد، برگشتم و به جنگل چشم دوختم، یه نوری از توی جنگل دیدم؛ جای خیلی عجیبی بود، میخواستم برم و ببینم نور از کجا میاد ولی خیلی میترسیدم هوا دیگه کاملا تاریک شده بود. سایه‌های عجیبی از توی جنگل حرکت میکرد و من هر لحظه بیشتر از قبل میترسیدم. داشتم کم کم وارد جنگل میشدم، از ترس نمیتونستم قدم بردارم ه

یکرنگی

تصویر
شما را از کی نديده‌ام؟ جواب دادم: از ۲۵ سال پيش اعليحضرت. قاعدتاً اين تاريخ بايد در خاطرتان باشد. بله بدون شک در خاطرش بود: تاريخ سقوط مصدق، يک ربع قرن پيش يا درست‌تر بگويم دو ماه مانده به يک ربع قرن. ولی در زمانی چنين طولانی دو ماه چندان به حساب نمیآيد. پادشاه به من گفت: - شما جوان مانده‌ايد، در هر حال پير نشده‌ايد. من مراسم ادب را به جا آوردم و در کنار يک ميز مستطيل بر دو صندلی روبروی هم نشستيم. گفتگو را شاه آغاز کرد: - اين پديدهٌ خمينی چه صيغه‌ای است؟ منطقی بود که بخواهد بداند برداشت من از ظهور اين عامل جديد در صحنهٌ سياسی ايران چيست. - بسيار ساده است اعليحضرت. واکنش مردم است – يا لااقل يکی از واکنش‌های متعدد آنهاست – در مقابل دولت‌هايی که ما بارها از حضور اعليحضرت تقاضا کرده بوديم از آنها پشتيبانی نفرمايند.  - يعنی چه؟ - بدون حمايت شما، هيچ کس اين دولتها را تحمل نمیکرد. قدرت معنوی اعليحضرت در اين مورد بسيار قابل ملاحظه بوده است، شما خود مسائل سياسی را حل و فصل میکرديد و همين پشتوانهٌ دولتها میشد. پيامد اين حرف سکوتی سنگين بود که من با اين جمله شکستم - عليحضرت به من اجازه میدهن
تصویر
همیشه افراد بزرگ دشمنان بزرگتر و بیشتری دارن. متاسفانه جدیدا شوخی‌هایی رایج شده که در آن سخنان و مطالب دکتر شریعتی به تمسخر گرفته میشه، و همچنین عده‌ای هر مطلب بزرگ و کوچکی را به شریعتی نسبت میدهند و بالعکس سخنان ارزشمند او را به افراد دیگر که هیچ بویی از درک و شعور نبردن. شریعتی انسان کوچکی نبود که اگر بود شاهد این مسائل نبودیم! کسانی هستند که میخواهند استاد را کوچک بشمارند و از فکر و ذهن مردم خارج کنند و عده‌ای از مردم ناخواسته در حال کمک به این افراد هستند. و کسانی هم که کارهاشون و از روی عقل و شعور انجام نمیدن بهترین ابزار برای تحقق خواسته‌های این افراد هستند؛ بیایید خود را آلت دست دیگران نکنیم و کمی به کارهایی که میکنیم و حرفهایی که میزنیم فکر کنیم. اگر نوشته های استاد را بخوانید به ابعاد درونی او پی خواهید برد، کتابهایی که انگار همین امروز نوشته شده است. حرفهایی که انگار برای ما گفته شده. پس بیایید با جلوگیری از انحراف کتابها و نوشته های استاد قدر زحمات او را بدانیم. به یاد داشته باشید که زمانی موضوع این شوخی‌ها قومیت‌های ما بودن  و قبل از آن افراد دیگر و پس از شریعت