خسته، در حال برگشتن... 
هدفون توی گوشم؛ شاهین با صدای بلند میخونه... 
توی خیابونی قدم میزنم که دوطرفش با پادگان و سرباز‌هایی که دوست دارن پیش خانوادشون باشن محاصره شده!
و شاهین که میگه: 
"با تمام وجود غمگینم؛ کشورم نفت به جهان میده... شهرونداش مثل سربازن، همه چی بوی پادگان میده..." 
و من که در حال فکر کردن هستم.
به اینکه چرا؟؟؟
چرا؟؟؟
...


نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

اعدام و تاثیرات آن بر جامعه

خواب یا رویا

Leon the Professional