از سری ممه بازیهای شب جمعه
من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
ممهای در قفس آرید و دلم شاد کنید
از: ما
من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید
از: ملکالشعرای بهار
***
چون عهده نمیشود کسی فردا را
با حالی خوش بکن تو این شب جمعه، شیدا را
می نوش بماهتاب ای ماه که شیدا
بسیار بدهد و نیابد ما را
از: ما
چون عهده نمیشود کسی فردا را
حالی خوش کن تو این دل شیدا را
می نوش بماهتاب ای ماه که ماه
بسیار بتابد و نیابد ما را
از: خیام
از: ما
چون عهده نمیشود کسی فردا را
حالی خوش کن تو این دل شیدا را
می نوش بماهتاب ای ماه که ماه
بسیار بتابد و نیابد ما را
از: خیام
[ادبیات تطبیقی ما و خیام]
این هم از یک عمر مستی کردنم
سال ها ممه پرستی کردنم
ای دلم زهر جدایی را بخور
چوب عمری با وفایی را بخور
ای دلم دیدی در ماتحت کرد و رفت
خنده ای بر خاطراتت کرد و رفت
من که گفتم این بهار کردنیست
من که گفتم این پرستو رفتنیست
آه عجب کاری به دستم داد ممه
هم شکست و هم شکستم داد ممه
از: ما
این هم از یک عمر مستی کردنم
سال ها شبنم پرستی کردنم
ای دلم زهر جدایی را بخور
چوب عمری با وفایی را بخور
ای دلم دیدی که ماتت کرد و رفت
خنده ای بر خاطراتت کرد و رفت
من که گفتم این بهار افسردنیست
من که گفتم این پرستو رفتنیست
آه عجب کاری به دستم داد دل
هم شکست و هم شکستم داد
از: ناشناس(؟)
سال ها ممه پرستی کردنم
ای دلم زهر جدایی را بخور
چوب عمری با وفایی را بخور
ای دلم دیدی در ماتحت کرد و رفت
خنده ای بر خاطراتت کرد و رفت
من که گفتم این بهار کردنیست
من که گفتم این پرستو رفتنیست
آه عجب کاری به دستم داد ممه
هم شکست و هم شکستم داد ممه
از: ما
این هم از یک عمر مستی کردنم
سال ها شبنم پرستی کردنم
ای دلم زهر جدایی را بخور
چوب عمری با وفایی را بخور
ای دلم دیدی که ماتت کرد و رفت
خنده ای بر خاطراتت کرد و رفت
من که گفتم این بهار افسردنیست
من که گفتم این پرستو رفتنیست
آه عجب کاری به دستم داد دل
هم شکست و هم شکستم داد
از: ناشناس(؟)
[ادبیات تطبیقی ما و شاعری گمنام]
نظرات
ارسال یک نظر